راه سخت
*راه سخت*
راه سخت است، پر از خار و سنگ،
گاهی زانوهایم میلرزد،
گاهی صدای قلبم میگوید: «دیگر نمیتوانی.»
اما من،
در دلِ همین تاریکی،
چراغ کوچکی از امید دارم.
چراغی که میگوید:
اگر بیفتی، باز برخیز.
اگر شکست بخوری، باز بساز.
اگر باران غم بر سرت ببارد،
تو خودت آسمان روشنی باش.
من از زمین خوردن نمیترسم،
من از ایستادن دست نمیکشم.
هر زخم، نشانیست از جنگیدن،
هر اشک، گواهیست بر ادامه دادن.
آری، سختی میآید،
اما تسلیم، سهم من نیست.
من ادامه میدهم،
تا روزی که خورشید
تمام تاریکیهای دلم را بسوزاند.
غزل شیروانی
ناغان ساعت 8:42 شب
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 22:31 توسط غزل شیروانی
|